- ۹۴/۰۳/۲۲
- ۰ نظر
تو به سادگی «اره دیگه تموم شد» خداحافظی میکنی و من میمانم و خوابهایت من میمانم و خاطرههایی که تعریف نخواهی کرد خاطرههایی که دیگر قرار نیست برای ما گفته شوند
تو به سادگی خداحافظ اگه دیگه ندیدمتون میروی و من سرم را تکان میدهم و در دلم مویه-کشان٬ همه چیز را به ضمیر ناخودآگاهم میسپارم مثل قضیه کنکور و سرنوشت لعنتی مثل حس کرختی و رخوت بعد از سیگار میماند. میدانی آزارت میدهد میدانی ناخن میکشد روی شیشه دلت و تنها کاری که میتوانی بکنی پرت کردن حواس خودت هست.
من با این حقیقت نابود خواهم شد مثل تمام دلبستگیها و دیدن خواب و استرس ها و دروغ ها و عذاب وجدان ها مثل حال بد حال خیلی بد ... مثل یادت میرود مثل دانستن این حقیقت که یادم میرود.
من میروم من مثل همیشه بیصدا با بدترین وجه با عذابی که وجودم را تا چند روز دیگر چند تکه خواهد کرد میجنگم تا رد شوم تا شاید هیچ کس یادش نیاید سرنوشت من چه شد تا شاید خودم هم یادم برود قصه من وجود ندارد زیبا ترین قسمت این پوچ خیال هایم بود وهم هایم و من در مدتی که قرار بود قشنگترین دورانم باشند در وهم بودم...
اینچند روز مرا به زمین و زمان کوبیده است تا یادم بیاورد ... تا یادم بیاورد تا یادم بیاورد
من هیچ تضمینی نمیدهم که زنده باشم من مردهام من آرزوها و تلاش هایم را دفن کرده ام تمام حقیقت نابود شده است و مثل معتادی که میکوشد تا حس خوب اولین دفعه کشیدن را داشته باشد٬ میکوشم تا حس من برگردد ٬ دریغ... من حتی خیالم را هم کشته ام...کسی مثل سیگار مرا در جاسیگاری خاموش کرد...
دوم اردیبهشت نوشته شده در پرشین بلاگ
- ۹۴/۰۳/۲۲